آترینآترین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آترین مامان و بابا

17 ماهگی

همیشه از همه می پرسم یعنی عزیزتر از فرزند وجود داره همه می گن نه، منم به این واقعیت رسیدم که تو دنیا واسه من عزیزترینی وای بابایی اگه بفهمه اونم عزیزه .... این ماه خیلی پیشرفت داشتی آترین چشمات کو    تند تند پلک می زنی آترین لبات کو     زبونتو می یاری بیرون روی لبت آترین دستات کو     دستاتو مثل نانای تکون می دی جوجو می گه   ، تو هم لا اون صدای نازک و دلنشینت می گی   ج ی ک    ج ی ک پیشی می گه      مو مو  هاپو چی می گه    آپ آپ کلاغه می گه    گا گا فدای هوشت بشم 1 بار بیشتر برات نگفته بودم چی بگم از بوس کردنت بعد از کلی التماس لبتو م...
27 مرداد 1393

16 ماهگی

آترین عزیزم امر وز اومدم تا از این روزهات برات بگم درسته که ماشاالله این روزها خیلی شیطون شدی و نفسگیر ولی باهمه این شیطنتات خیلی خیلی ... دوست داریم این ماه خیلی جاها رفتیم می دونی الان که بزرگتر شدی و خودتم دوست داری همش گردش باشیم خیلی بیشتر بیرون بهمون خوش می گذره  منم سعی می کنم همش جاهایی ببرمت که نی نی باشه... یکی از جاهایی که رفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت خونه خاله شیرین دوست مامانی بود ، آرتین که از شما 5 ماه کوچیکتره با تعجب بهت نگاه می کرد آخه  مامانی  این روزها زیاد جیغ می زنی یعنی با جیغ به ما می فهمونی چی می خوای جالب اینه مامان آرتین  کوچولو می گه از روزی که رفتید آرتینم جیغ می زنه بدآموزی  داش...
14 مرداد 1393
1